نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

نوشتن‌گاه

نوشتن‌گاه عضویست از بدن چون نشیمن‌گاه؛ مرکب است از دست و مغز و قلب که در وادی نوشتن همان قلم است و عقل و دل

۳۵ مطلب با موضوع «هنر :: شعر» ثبت شده است

مادر کمی صبر شاید

با وزنی اندک

حتی سبکتر از تولد

سنگینی غمی را

برایت هدیه آورم

غمی کوچک اما

به بزرگی ندیدنم

خاطره ای کوچک اما

به بزرگی یادآوریش

مادر...

می خندی وقتی میروم اما می گریی

و می گریی وقتی می آیم ولی من خندیدم

مادر طنین صدایت در گوشم

آرام کرد و سکوت شد

صدای موج خمپاره

اکنون خمپاره در زمین است و من با ملائک در آسمان

مادر وزنم را تحمل کن

من آمدم

اینبار با دو تکه استخوان

 

مجتبی قره باغی

  • ۰ نظر
  • ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۱۸:۵۹
  • مجتبی قره باغی

Saeed Biabanaki

سرزمین بی حساب و بی کتاب از هر نظر

در شگفتم مرکز آمار می خواهد چه کار ....؟

  • ۰ نظر
  • ۰۸ ارديبهشت ۹۲ ، ۲۳:۰۳
  • مجتبی قره باغی

دیشب از کوچه ی رندان که گذر می کردم

دائما در نظرم بود که مردانه هنر می کردم

"م.ق"

  • ۰ نظر
  • ۲۶ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۱۸
  • مجتبی قره باغی

باران مهری کاش رگباری نباشی       در خاطرات دفترم جاری نباشی

ای کاش همچون بادهای پر زکینه    طوفان کاترینای هرباری نباشی

                                                                       "هاتف ری"

  • ۰ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۵۷
  • مجتبی قره باغی

 شهلای خیال

 

گاهی خراب می شود حال من کمی

آنگه تویی که بر این درد مرهمی

بوی خوش از نفست تجویز کن برای من

تنها تویی که عطری و عطار عالمی

انگار شیوه دل بردنت طور دیگریست

در قصه لیلی و در واقع حاتمی

شهریست که شهره ی مردم در آن تویی

شهلا و شهره و حوّای آدمی

لبخند داری و آن قله گونه ات

حظ است و شادیِ بعد ماتمیِ

هم چهل را رها کنم هم چهار را

قول می دهم به شرف دیگر تو خاتمی

هم تو برای منی هم من برای تو

ای داد که بیخیالی و اما در خیالمی

زد مجتبی تفال حافظ به دیشبی

هاتف شدی و به استغفار شادمی

 

"هاتف ری(م.ق) - 1390/08/24"

  • ۰ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۱۳
  • مجتبی قره باغی

تاریخ کاری نمی کند؟

 

انگار حافظه ها یاری نمی کند

ای داد، شاهنامه چرا کاری نمی کند؟

نادر برای گشایش به ملک خویش

خونی برای وطن جاری نمی کند؟

حافظ در ابتدای کریمخان نشسته است

شیری برای جنگل ما شاری نمی کند؟

گیرم کبیر بوده کوروش زمان خویش

اکنون برای دایره پرگاری نمی کند!

رابین و جنگل شروود قصه بود

عیارکو، برای من عیاری نمی کند؟

ناوهای اهرمن اینجا به خط شدند

خسرو  به کشتی ما صاری نمی کند!

دزدی و اختلاس شده محبوب امتی

کز شرم ز کرده‌ی خود خواری نمی کند

این جمله از طلا بنویسید، مرد پارس

هرگز به درهمی، پاچه خواری نمی کند

ایران برای خاطر بیگانه اشک ریخت

حالا که نوبت اوست، مرد زاری نمی کند؟

قاضی برای مصلحت حرفی نمی زند

قدری عیان، ز آن همه اسراری نمی کند

مجنون، همیشه به لیلی دچار بود

سالهاست ولی، که حس دچاری نمی کند

اینجا خراب شده دیوار شهر نو

بیژن که شکر، حس خماری نمی کند

هاتف، فقط به همین جمله شاد باش

ایران، کمر خمَش به سواری نمی کند

 

"هاتف ری(م.ق) - 1391/01/27"

  • ۰ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۳۰
  • مجتبی قره باغی

عید یعنی...

عید یعنی روز و شب
در خانه ماندن
در جوار اهل خانه
بی سرو سامانه ماندن
عید یعنی کندن کولون درها
آیفون و تصویر و مهمان
بی تو حتا!
داخل کاشانه ماندن
چون مگس!
چون سوسکهای فاضلابی!
در کنار گاز آشپزخانه ماندن
عید یعنی...

"مجتبی. ق"

  • ۰ نظر
  • ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۱۳
  • مجتبی قره باغی
نوشتن‌گاه

دست‌های مرا گرفت و فشرد و خندان گفت: خب پس توانستید زنده بمانید، نه؟ از دو ساعت پیش اینجا منتظرم! نمیدانید امروز بر من چه گذشت! میدانم، میدانم! ولی برویم سر موضوع! می‌دانید چرا آمدم؟ نیامدم که مثل دیروز یه عالم پرت و پلا بگویم! می‌دانید؟ باید در آینده عاقل تر از این باشم. من دیشب خیلی فکر کردم! (شب‌های روشن - داستایفسکی)

بایگانی
آخرین نظرات